من فرزند ایران زمینم سرزمین من دارای پیشینه ای بزرگ با مردمانی صلح جو و میهن پرست که در بلندای تاریخ همیشه درخشنده و تابان بوده اند ولی امروز سرزمینم در چنگ یک عده ای که همه چیز را از فیلتر دین می گذارنند آنهم دینی که زایده مغز پوشالی ویابه میل آنان است. چون اسلام خداوند را مهربان معرفی کرد و آزادی و برابری انسانها را پیام داد. اما اسلامگریان دین فروش چیز دیگری را عمل می کنند.ما به خانه برمی گردیم و به امید آزادی سرزمینم ایران بزرگ .

۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

از ماست که برماست

روزگار غریبست نازنین

این غریبی ملت ایران است ، ملتی که فکر می کند نه راه پس دارد و پیش! ولی اینطوریها هم نیست ، خیلی راهها هست که ملت ایران بهتر از همه عالم دنیا می دانند ! ولی پس چرا ملتی که اینهمه راهکار بلد است کاری نمی کند ؟ نمی دانم این نوشته به کجا برود از کجا به کجا سفر کند ؟ چقدر بشود و یا کجا بسته شود ؟ فقط بگویم که اشکم از همین حالا جاریست . دستم خودم نیست ، اگر این اشک نبارد جوهر قلمم یافت نمی شود ، بایدگریست و قلم بر قطرات اشک خود نهاد تا بتوان نوشت . نکته ای فرموده بودید که ” از ماست که برماست ” هیچ به این سخن شکی ندارم ، گناه ملتی که فقط یک قدمی خودش را می بیند ، گناه ملتی که فقط چهار چوب درب خانه اش وطنش می باشد ، ملتی که در هر فشاری عقب می نشیند ، ملتی که نان به نرخ روز می خورد و ملتی که باید آن را اززبان استاد بزرگم ” محمد علی جمالزاده ” در کتاب ” خلقیات ما ایرانیان ” به اسرارش پی برد اینگونه بار آمده است . مگر چند تامانند امیر کبیر ، ستار خان ، کسروی ، دشتی ، مصدق ، فروهرها ، پوینده ، مختاری ، سعیدی سیرجانی و حتی همین شیرین عبادی را می توانیم در بین آنان کشفش کنیم و از آنان نامی ببریم ، این نوع پرورش بدست حکومت هاست ، ملتی که فریب هر خوشی رامی خورد و بعد بلا سرش می آورند جا می زند از این بهتر نمی شود ، اپوزیسیون امید بخش خارج نشین ما که بازیچه دست یک عده می شود که هر روز به پرو پای همدیگر بپیچند این است بعد چه توقعی از ملت داریم . ملتی که صبح زنده بادمی گوید و شب مرده باد. این تربیت حکومت هاست که برای ملت های تن پرور و خوش خیال آرایشش می دهد نه ملتی که به فکر تن پروری نباشد و فقط آرمانش بر این باشد که همسایه اش چگونه خواهد زیست و همه خوشی را اول برای همه ملتش بخواهد بعد برای خودش . ملت فراری که امروز به مرز 8 میلیون رسیده است آنقدر که بفکر کله پاچه خوردن و قرمه سبزی هست ، بفکر وطنش نیست . مگر چند تا وطن پرست واقعی می توانیم میان آنان پیدا کنیم ؟ اگر بگوئید خیلی ، واقعا در حق کلمه و خود خیلی بی انصافی کرده ایم . یک تظاهرات به حمایت بانوان کشور در یک شهری که 150 هزار ایرانی در آن زندگی می کنند در کشوری که بیش از نیم میلیون ایرانی در آن زندگی می کنند حاصلش زورکی 100 نفر می شود . آیا آنجا حکومت بالا سرشان هست ؟ جماعتی که به هر نوع و دلیلی رهسپار کشوری دیگر شده و به نوعی حاضر به زندگی تحت حاکمیت نظام فعلی کشورش نیست .به صد بهانه و درد و آه به نوعی اقامتش را می گیرد پس از گرفتن اقامت اولین کاری که می کند رهسپار همان دیاری می شود که روزی آن را دشمن درجه یک خودش می دانسته و حکومتی که برای نابودی اش آرام و قرار نداشته ، حالا می شود عزیز ، همچنان که خرش از پل گذشت و اقامتش را گرفت دلش هوای وطنش می کند . زود بلیت می گیرد و عازم می شود به وطن ،چهره تک تک آنان در فرودگاه تهران مانند فلاشر اتوموبیل می زند که هرنادانی هم می فهمد که یکی از دیار فرنگ آمده ، اول لکنت زبان در بیان زبان مادری ، دوم بلغور کردن لغات فرنگی ، سوم اوکی اوکی گفتن ها ی پیاپی . فخر فروشی در نهایت غایت ، به چه کسی فخر می فروشد ؟ اول برادر و خواهر و پدر و مادرش ، همان عزیز دردانه هایش ، لیوان قهوه اش ، لیوان آبخوری اش را دستش می گیرد و دیگر با زیر شلواری راه نمی رود ، لباس نو می پوشد ، دنبال اتاق مجزا می باشد ، نیات خودش را به نام فرهنگ غربیان را به زور اعمال می کند نه ترویجش بدهد . این خارج نشین ماست . همان خارج نشینی که از کنارت می گذرد برای اینکه متوجه نشوی ایرانی هست به زبان دیگری صحبت می کند . این همان وطن پرستی است که وقتی از او سئوال می کنی از کدام کشور هستی ، شرمش می آید ، خجالت زده می شود ، برایش سبک است ، عارش می آید بگوید ایرانیم .چرا ؟ چگونه حاضر است فرهنگ و تاریخ 7 هزار ساله کشورش را به ارزانی تمام حراجش کند ؟ چگونه حاضر می شود کشورش را ، وطنش را سرزمین مادری اش را خانه پدری اش را به مفت کنار بگذارد؟ چگونه حاضر است تاریخ کشورش که یک روز پادشاهی بنام کوروش را داشته است که جهان و جهانیان به او افتخار می کنند را مفت و بی قیمت زیر کلامش بی قابل کند ؟ چطور حاضریم این جهانی را که نیاکان ما معمور و آبادش کردند و اساس تمدن و شهر نشینی و پایه های علوم و صنایع که جهانیان امروز به ترقی و پیشرفت رسیده اند همه از همت و دقت نیاکان ما بوده است را به مفت و ارزان فدایشان می کینم ؟ چگونه حاضر است نام فردوسی که پیشینه اش است ، سند هویتش است ، زنده نگهدارنده زبانش است را نابود کند ؟چگونه راضی می شود نام وطنش را بزبان نیاورد؟ ولی به موقع اش آن زمانی که درخواست اقامت می کند فقط نام ایرانش را یاددارد.میراز ابوالقاسم قائم مقام فراهانی می گویدآه ازین قوم بی حمیت و بی دینکرد ری و ترک خمسه و لر قزوینعاجزو مسکین هرچه دشمن و بدخواهدشمن بدخواه هرچه عاجزومسکیندشمن ازیشان به عیش و شادی و عشرتدوست ازیشان بآه و ناله نفرینرو بخیار و کدو بهند چو رستمپشت بخیل عدو کنند چو گرگیندسترس ار بودشان بچرخ نماندیمزرع سبز و سپهر خوشه پروینبرای شناخت ملت ایران باید کمی اوراق تاریخ را عقب زد و به حوادث و رویداد های حتی کوچک آن نگاهی انداخت ، 1400 سال پیش لشگر تازی ها آمدند کنار مرزهای ایران . چه کسانی در دروازه ها را بروی آنان گشودند ؟ چرا در دروازه ها را گشودند ؟ مگر حکومت با آن چه کرده بود که راضی شدند دروازه ها کشور به قدوم آنان مفروش نمایند ؟ همان قومی را وارد ایران کردند که از فردای آن چوب بالای سرشان گذاشت و امر و نهی شان می کرد . پس باید بگوئیم یا حکومت با آنان کاری کرده بود که از حضورش به ستوه آمده بودند و یا اینکه قومی به آنان وعده های خوش داده بود ؟ کدام گزینه بر آن گزینه دیگر ارجحیت دارد ؟ لشگر بیابان گردی که تا چندسال پیش اش بت پرستانی بودند که بر هر سنگ و کلوخی سجده می کردند، تا اینکه روزی از میان آنان یک نفری قیام کرد و گفت من رسول خدایم و شما را به خدا پرستی دعودت می نمایم و اسلام بیاورید تا هر دو جهانتان آبادگردد. همین اقوام قبیله نشین بیابانگرددنبال این بودند که چه چیزی از این اسلام عایدشان می گردد. پیامبر اسلام فرمودند : برابری ومساوات ، عدالت ، از بین رفتن فقیر و غنی و… همه جملات قشنگ و زیبای دلفریب و همین جملات را سالیان بعدحدود 12 قرن که گذشت از گروهی بلشویک در قلب سرزمین امپراطوری تزار عده ای همین شعار هارا سردادند و خواهان مساوات و برابری و از بین رفتن اربابان و مالکان و تحقق بخشیدن به حقوق کارگران و کشاورزان . ولوله و آشوبی بپا شد و سلطنت تزار فرو پاشید و عده ای با شارب های پر پشت ( سبیل ) مزین به ظاهری ساده آمدند روی کار و بالاخره روزی رسیدکه ملتش ازدست این رفقای کمونیستی به ستوه آمدندو کشوربزرگ شوروی با پرچم سرخ داس و چکش (علامت کارگر و کشاورز) و شخصیت های سبیل کلفت برچیده شد و چندکشوری استقلال یافتند شدن همجوار همدیگر ملتی که شب روز هر چه نفرین و لعنتی که می توانند رابرآن قوم عدالت پیشه (رهبران کمونیست ) نثار می نمایند . ملتی که بیش از یک قرن زندگی اش در سختی و فشار و صف و جیره بندی گذشت، ملتی که یک عمر حسرت می ورزید بیرون دروازه های کشور بزرگش را ببیند، ملتی که آه می کشید که بوی گلی را آنطرف مرزهایش را به مشام خود بکشاند وقیاس کند که فرق بوی این گل و آنگل چیست . ملتی اسیر و در بند نظام کمونیستی ،ملتی که زیستن را در پشت پرده های آهنین را یاد گرفته بود ، ملتی که وقتی از نام ( کا گ ب ) تنش می لرزید و یاد اردوگاههای کار اجباری می افتاد آنوقت با میل و رغبت بیش از حد سرش بزیر می انداخت و فرمانبردارترمی شد ولی قوم عدالت پیشه و عدالت خواه نه جیره بندی را درک می کرد نه عطش خروج از کشور، عده ای گارد آهنین را بدور خود جمع کرده بوند و از ته مانده بشقاب هایشان شکم آنان را سیرمی کردند و هر بدخواهی راتنبیه می نمودند . این ورق زدن ها بر صفحات تاریخ همین چیزها را داردکه یکمرتبه آدم از این شاخه به آن شاخه می پرد ولی اگر دقت کنیم می بینیم که شاخه ها همه از یک درخت ویا یک باغستان است فقط یکی کوتاه تر و یکی بلندتر است ، تنه یک درخت کلفت تر و تنه یک درخت دیگر نازک تر است ، قصه این است که آدمی چقدر عاشق و دلداده راحتیست ، آدمی دوست دارد که یک زندگی داشته باشد مثال تصوراتش ، آن ا قوام بیابانگرد تازی 1400 سال پیش و جمعیت اقوام کشور شوروی سابق140 سال پیش هر دو همین سخنان را شنیده بودند ولی نباید از حق بگذریم این سخنان راملت ایران حدود سی سال پیش از زبان رهبر انقلاب اسلامی ایران در بهشت زهرا گورستان شهر تهران پایتخت ایران هم شنیده بودند ( آب و برق را مجانی می کنیم ،اتوبوس رامجانی می کنیم ، ما شما با درجات اعلا می رسانیم ) .چه کسی ازاین امکانات و رفاه و آسایش خیال بدش می آید ؟ ولی نکته جالب تر اینکه 26سال ملت ایران منتظر رویت آن امکانات و وعده ها بودند و تا اینکه نا گهان یک نفر بنام محمود احمدی نژاد سر از پسا پرده هاینظام در آوردو رفت به شهرداری تهران و یکسال مانده بودبه انتخابات ریاست جمهوری شروع کرد به دست و دلبازی ،فضل و بخشش ،چشم پوشی و بقول معروف حال دادن به این و آن، کار بجایی کشید که آدم مسلمان نمای عرق خور و الواطی که هیچ اعتقادی به شرعیات و حلال و حرام ندارد بخاطر محبت هایی که شهردار تهران ( محمود احمدی نژآد ) بهش کرده بود هر کجا که می نشست طرفداری از این آقا می کرد . تا اینکه همین آقای شهردار تهران آمد شد کاندید ریاست جمهوری ، یکی از رقبایش بنام شیخ مهدی کروبی گفت اگر به من رای بدهید ماهی 50 هزارتومان می دهم به ملت ، آقای رئیس جمهور فعلی ایران هم دید که باید نرخ این گشاده دستی را بالا ببرد هر جوری بالاو پائین کرد دید ممکن است یک نفر بیاید اندکی بیشتر قیمتبگذارد و آرابه نفع او تمام شود و آمد زد بالای دست همه چیزها و گفت ” ( پول نفت را برسر سفره های مردم می آورم ) دیگر شعاری بالاتر از این نبود ، باز همین ملت مثل سی سال پیش مثل ملت شوروی سابق مثل 1400 سال پیش اسلام همه سینه چاک شدند و عاشق . این مطالب رافقط جهت یاد آوری خدمتتان عرض نمودم که آمادگی ذهنی از این تاریخ پر پیچ و خم که با دلمشغولیها که بر ملت ها داده می شود به کجاها خواهد رسید . حال می رویم به مسائلی اشاره می کنیم که اداره کشور و کشور داری همه آنان با همدیگر مشابه است . آن قوم سبیل کلفت و بالباس های کارگری ، آن انقلابیون سی سال پیش با ریش و سبیل در اندازه های مختلف ( اندک، اندازه ،انبوه)که نشانه تقوا بود ، این دولت خدمتگذار احمدی نژاد باکاپشن و روی زمین نشستن ها وسفره نان و پنیر ، آن قوم 1400 سال پیش با البسه های مندرس و عمامه ای بسر و محاسن بر صورت ( محاسن = ریش و سبیل ) همه این گروه ها اول ظاهر دلفریب مردم را آراستند . همه این جماعت بیان کننده و خواستار عدالت هستند ، بیانی که تمامی عمر انسانهای زیر دست حکومت ها با آن دست و پنجه نرم می کنند ، کلامی که خواستار آن هستند ، ولی هیچوقت نهال این بیانات کاشته شده به ثمر نمی رسد وفقط مبدل می شود به یک سمبل ، یک معبد ، یک اسطوره ، یک معضل ، یک عبادتگاه ،یک نشان ،یک پدیده ای که باید برای رشد آن به پایش خونها ریخته شود که جوانه کوچک بزند و بعد از مدتی دوباره عده ای دیگر می آیند با آرمان هاوعده وعید ها یک نهال تازه در کنارش می کارند. که به قول معروف آفتابه لگن هفت دست ،ولی شام و نهار هیچی . باری حالا می رویم به 1400 سال پیش که پیامبر اسلام هر روز قانونی را برای ترویج عدالت و گسترش عدل بیان می نمودند یکی از این قوانین ایجاد صندوق ذخایر پول و طلا و نقره بود ( بیت المال) که افرادی که روی به اسلام آورده بودند بطور مساوی از آن سهم می بردند ، صندوقی که در تقسیم ثروت اش سهم مسلمین اش به جنگجویانش سهم بیشتری می داد تا خانه نشینان مسلمان . و همین امر باعث شدشمشیر بدستان بیشتری آماد پیکار می شدند . دیگر قانون این بود که افراد لشگریان اسلام توحید پرستان ،سجده کنندگان خدا و گوش بفرمانان من که مسلمانند ، در صورت جنگ با کفار ( جهاد ) هر چیزی که از کفار به غنیمت گرفته شود بین لشگریان برابر تقسیم می گردد . اول از همه قوم کفار معنی شد ( افرادی که به خدا ایمان ندارند ) ودوم حاصل پیکار و نبرد و تقسیم غنایم آن مشخص گردید. قوم تازی که شمشیر زدن های آنان ،آگاهی داشتن به دانش و استراتژیک جنگیدن آنان مشهور بود . سوارکاری و تیراندازی آنان زبان زد بود ، جماعتی که به قوم ها و قبایل مختلف شبیخون می زدند ، راهزنی می کردند ، به شهرهای همجوار سرزمین خود حمله می بردند ، اساتید غارتگری و چپاول بودند. اقوامی که می جنگیدند و غارت می کردند وغنایم و اسرا( بردگان ) را نزد حاکم ویا رئیس قبیله می آوردند و اندکی از آن سهم می برند . قومی که ملتشان دو دسته بودند ( حر ) آزاده و (عبد ) برده و اسیر. وقتی که قانون برابری در جنگ را اززبان پیامبر اسلام شنیدند خرسند شدند و منتظر بودند که اولین بار اجرای این قانون را مشاهده کنند ، اولین جنگ مسلمانان با کفار که جماعتی از اهالی مکه بودند بهمراه بزرگان مکه ” جنگ بدر ” بود ، جنگی بود در منزلگاه بین مکه و مدینه محل چاه های پر آب بدر ، داستان این جنگ اینچنین بود که ابوسفیان حاکم و بزرگ مکه با کاروانی پر از کالا به اتفاق سیمرد از شام به سمت مکه می رفت ، پیامبر اسلام (ص) فرصت را غنیمت شمرد و بخاطر اینکه بتوانند تاوان و خسارات مسلمانان مکه که از آن شهر بیرون رانده شده بودند را از ابو سفیان بگیرد عده ای آماده نمود کهبه کاروان ابو سفیان حمله کنند ، خبر به گوش ابو سفیان رسید و پیکی را رهسپار مکه کرد که عده ای جنگجو را برای مواظبت از این حمله به کمکش اعزام نمایند و صد سوار و 850 پیاده نظام به یاری ابو سفیان عازم شدند ، لشگریان اسلام 313 نفر بودند که 70 نفراز و بقیه ازانصار بودند و دو تا اسب داشتندو 70 عد شتر ، جنگ در گرفت و مسلمانان پیروز شدند پس پیروزی برکفار همه چشم به غنایم داشتند و کشمکش و نزاغ در سپاه مسلمانان روی داد و پیامبر از غنایم برای خود چیزی برنداشت . پس از اینکه بخشی از غنایم در صندوق بیت المال قرار گرفت مابقی بین لشگریان تقسیم شد . عده ای 15 نفرمسلمان کشته شد و بیش از هفتاد تن از کفار کشته شدند بخصوص ابو جهل و سران و اشراف بنی امیه ، مخزوم ، بنی اسد و غیره جز کشته شدگان بودند 70 تن اسیر از جمله ” عقبه بن ابی معیط ” یکی ازدشمنان سرسخت پیامبر که در گذشته باعث آزار و اذیت حضرت محمد شده بود و بدستور ایشان سرش را بریدند ، همچنین بعد هم ازطرف بزرگان مکه و کفار قریش اموال زیادی را به مدینه فرستادند و به عادت اسیران خود را از مسلمانان خریدند اخبار این پیروزی و تقسیم عادلانه و رفتار رهبر اسلام به گوش دیگر اقوام عرب و عشایر رسید و هر کسی که خبر را می شنید رهسپار شهر یثرب (مدینه )می شد و پس از دیدار باپیامبر اسلام که در گوشه ای از مسجد ( محل تجمع مسلمانان ) بر خلاف بزرگان کاخ نشین روبرو می شد اولین تفاوت را بین این و آن را احساس می کردوپس از شهادتین و دست بیعت دادن با رهبر اسلام مسلمان می شد ، این مسافر از راه رسیده که جا و مکانی نداشت منبع درآمدی نداشت ، ولی بدستور رهبر اسلام برای تازه واردین منزلی مهیا می شد و از بیت المال مسلمین پولی برای امرار معاش دریافت می نمود . تا قبل از فتح مکه بدست مسلمانان جنگ هایی صورت می گرفت و جشن سرور در اردوی مسلمانان به پا می شد. پس از فوت پیامبر اسلام (ص) خلفا هر کدام به ترتیب بر سر کار آمدند و هر کدامشان به نوعی بر ثروت مسلمانان می افزودند ،چون دیگر قبیله یا قومی در سرزمین اعراب وجود نداشت که کافر محسوب شود و اعراب دیگر با چه کسانی باید می جنگیدند و همین امر سبب شد به جنگ پرداختن با کشورهای مختلف و جمع آوری ثروت و مال و برده ، زمانی که اعراب به قصد حمله به روم حرکت کردند قبل از ورود بدستور امپراتور روم مقداری پول و طلا و خوراک به آنان دادند و اعراب به خانه های خود باز گشتن بدون هیچ کشته ای و یا ضربت شمشیری . حال فقط بصورت اجمالی به گوشه ای از ثروت بعضی ازمسلمانان که صحابه ( یاران نزدیک به پیامبر اسلام و فرماندهان مخصوص ) محسوب می شدند بنابه گفته جرجی زیدان تاریخ نویس مشهور عرب ، طبری ، بخارا ، مسعودی و…. نقل خواهم کرد. خلافای راشدین بغیراز ابوبکر و عمر بن خطاب و علی (ع) که ساده زندگی می کردند ولی دیگر شخصیت های عرب اینچنین نبودند و سهام خود را از جنگ ها و فتوحات را می گرفتند روزی که عثمان خلیفه سوم کشته شد یک میلیون درهم و یکصد و پنجاه هزار دینار کهپیش خزانه دارش ذخیره شده بود ، در شهر حنین و ام القری املاک زیادی که بیش از صد هزار دینار می ارزید ، هزاران شتر و گاو و گوسفند . جناب ” زبیر ” دیگر صحابه پیامبر پس از مرگ هزار اسب و هزار برده زن ( کنیز )ارزش یکی از املاک او پنجاه هزار دینار ارزش داشت . او در بصره ، کوفه ، مصر و اسکندریه خانه های زیادی داشت که اجاره از آن می گرفت جناب ” طلحه ” دیگر صحابی رسول خدا که یار دوقلوی و همیشه در کنار زبیر محسوب می شد پس از مرگ روزانه هزار دینار عایدی او در یک سرمایه گذاری در عراق بود. همچنین از منطقه “سراه ” بیش روزی هزار دینار درآمد داشت . خانه او در مدینه با گچ و آجر و چوب های گرانبها ساخته شده بود “عبد الرحمن عوف ” هزار اسب هزار شتر هزار گوسفند در اصطبلش بود وقتی زکات دینارهایش را حساب کردند (یک چهارم ) هشتاد چهار هزار دینار بود . جناب ” زید بن ثابت ” بقدری طلا و نقره داشت که که پس از مرگش برای تقسیم آنرا با تبر خرد می کردند ، یک مزرعه به بهای یکصد هزار دینار یک خانه به قیمت یکصدهزار دینار. هر بزرگی از اعراب هزاران بردهو کنیز و هزاران دینار و خانه های اشرافی را بدست آورده بودند بالاخره در طی سی سال این خلافای راشدین فتوحات از مغرب تا آفریقا از مشرق تا خراسان واز جیحون تا سمرقند بدست آورده بودند . وقتی دیگر این جنگ هاو فتوحات تمام شد خلفای بعد از چهارمین خلیفه ( علی علیه اسلام ) دیگر حوصله شان سر رفته بودو دیگر چیزی بعنوان غنایم برایشان وجود نداشت آمدند کارهای جدیدی را شروع کردند که حداقل خزانه و بیت المال جناب خلیفه پر باشد تا بتواند یاران را بدور خود جمع کند از جمله ( جزیه ، خراج ،مالیات ارضی ، مالیات مالکیت ،فیئی ، صدقه ، زکات ) چون دیگر جنگی نبود خمس گرفته نمی شد ( خمس یک پنجم از غنایم جنگی می باشد ، یک آیه در قرآن درباره خمس می باشد که یک پنجم از غنایم جنگی است که به مساکین ،در مانده ها، ایتام و نزدیکان فقیر تعلق می گرفت ) اما درباره زکات چهل بار در قرآن امده است . “فیئی ” مالی بود که بدون جنگ و لشگر کشی از کفار بدست می آمد که بعداز فوت پیامبراسلام ( ص) به بیت المال تعلق گرفت که میان انصار و مهاجرین توزیع می شد . در اینجا یک بخش کوچک از مالیات ارضی ممالک اسلامی را هم اشاره کنم مثلاسال در بیست هجری ازعراق 120 میلیون درهم گرفته می شد ، در سال 62 هجری 135 میلیون درهم زمان عبید الله بن زیاد . در زمان حجاج بن یوسف سال 85 هجری 188میلیون درهم . در زمان ابن هبیره بعلاوه 100 میلیون درهم خوارو بار سپاهیان و هزینه های جنگ و آماده سازی لشگر یان اسلام هم گرفته می شد . حالا این مبالغ بودی که فقط باید برای خلیفه مسلمین روانه می شد ومخارج دیگری هم وجود داشت هزینه های دربار و بارگاه و اردوگاهها و حرمسراهای فرماندار استاندار و فرمانداران وهمچنین هزینه های اطرافیان قاضی ودستگاهش و نماینده های جورواجور آنان ، سپاهیان شهر و کشور هزینه های داروغه و مامورینش و جاسوس ها خبر چین هایش و… هم از مردم همان کشور تامین می شد . این جماعت نیازمند حامیانی بودند که هم طرفدار خلیفه مسلمین باشند و هم جانبداری و حمایت اقوام حکومتی شهر و کشور خودشان را انجام بدهند اینها هم از جیب ملت های بیچاره هزینه می شد .
حالا می رویم شوروی سابق حزب کمونیست حاکم بر این سرزمین بزرگ و پهناور ، سرزمینی که یک روز جزمتحدین بود بر علیه حزب فاشیست آلمان ، آلمانی که در جنگ جهانی به کشور گشایی دست زده بود. بعد ها پس از پایان بخشیدن به جنگ جهانی دوم همین شوروی شد خاری درچشم کشورهای غرب ، اگر آنروز متحدین به کمک شوروی آمدند فقط بخاطر این بود که جلوی پیشروی حزب نازی آلمان گرفته شود اگر شوروی بدست آلمانها می افتاد فاتحه همه جهان خوانده شده بود، بیشتر اروپا زیرچکمه های هیتلر و موسیلنی بودند و پس از سقوط شوروی دسترسی به جنوب آن کشور بخش عمده آسیا از قبیل ایران ، عراق ، پاکستان ، افغانستان و هندو سپس آنور خلیج فارس سرزمین اعراب و در شرق چین و ژاپن و احاطه کامل قاره آمریکا . آری همین شوروی سابق باحزب عدالت گسترش مخارج سنگینی داشت ، تامین هزینه های کشوری که بیشتر سرزمینش در قطب شمالی ( سیبری ) وجود دارد . اردوگاه های کار اجباری را درست کرد ، این اردوگاهها را چه کسانی باید اداره می کردند مخالفین حزب کمونیست و مهاجرین به شوروی که به عشق سرزمین موعود و به عشق پیوستن به حزب رهسپار شوروی شده بودند ، در اینجا به نکته ای اشاره می کنم بخشی از این اردو گاههای کار اجباری در شوروی را ایرانیان بد اقبال حامی کمونیست که به رهبری جعفرپیشه وری تن در داده بودند پس از فرار از ایران به این اردو گاهها سپرده شده بودند ، عجب جانبداری و حمایتی از آنان از طرف حزب کمونیست شد !!! باری هزینه های سنگین نیروی های نظامی شوروی ،سازمان های جاسوسی ،سازمان های امنیتی ، هزینه های سنگین ارتش وفن آوری برای تولید سلاح مقابله با اروپا و آمریکا ( جنگ سرد ) و هزینه های مخصوص حامیان و سینه چاکان روسای حزب و رهبران شوروی . پس از مرگ لنین درب گاو صندوق او بازکردنند که مملو بود از اوراق بهادار ، پس از مرگ خروشف و استالین دنیای ثروتی از آنان برای بازماندگان خود باقی مانده بود ، نکته قابل توجه روسای حکومت های حامی کمونیست شوروی مانند چین که به رهبری “مائو ” مردی که در حرامسراهای خود به عیش و عشرت می پرداخت و بیوه های مائو زبانزد خاص و عام می باشد ، کشوری که در یوغ کمونیست هنوز چنگ می زند . چائوشسکو رهبر رومانی که بدست انقلابیون رومانی کشته شد و پس از مرگ او و همسرش که تیر باران شدند خزائنی از جواهرات و البسه و اتوموبیل ها و ظروف گران قیمت او را به نمایش گذاشتند . کشورهای سابق اروپای شرقی مظهر فساد و فحشا که بیشترین بازیگران فیلم های مستهجن از بانوان آن کشورها می باشند ، کشورهایی که یکی از مراکز عیش و نوش دیگران محسوب میشد . کوبا جزیره که آب های خروشان دریای دورش را احاطه کرده است حیاط خلوت شوروی محسوب می شود کشور کوبا به رهبری” فیدل کاسترو ” رهبر کشوری که هنوز حامی کمونیست است فیدل کاسترو یکی از بزرگترین قمار بازهای جهان محسوب می شود و امروز مثال کشورهای پادشاهی برادر فرتوت خود را جانشین خود نموده است ، سیگارهای برگ فیدل کاسترو زبان زد همه مردم جهان است ، رهبری که آنقدر بر ملت خود فشار آورده که فوج فوج مردم کشورش درقایق هایی می نشینند و تن به دریای پر تلاطم می دهند و به سمت آمریکا می روند که شاید امیدی برای نجاتشان از یوغ یک دیکتاتور رهایی پیدا کنند . ملت های همین کشور شوروی سابق پس از فرو پاشی به مراکز فحشا و تن فروشان مبدل گشت و هنوز حکومت های کشورهای استقلال یافته به نوعی دیکتاتوری های حزب کمونیست را اعمال می نمایند . حالا می آئیم سی سال پیش در ایران ، انقلاب اسلامی ایران ، کشوری که سالیان زیادی با کشورهای غربی و آمریکا رابطه داشت و یک بار در 28مرداد توسط سازمان “سیا ” آمریکا جلوی سقوط رژیم پهلوی را گرفته بود . کشوری که حادث دگرگونی های زیادی شده بود آمار فراریان ترس از جان هر روز افزایش می یافت ، انقلابی بنام اسلام در ایران روی میدهد که رویداد بزرگ آخر قرن بیستم محسوب می شود ، ملتی که آرزو داشتن که هیچوقت همسایه شوروی و یا کشوری که حزب کمونیست آن را اداره می کند نبودند ، ملتی که معتقدند سران غرب در تصمیمی که برای ایران گرفتند جایگزینی که می توانست در ایران بجای رژیم پهلوی روی بدهد ومقابل کمونیست شوروی بایستد فقط حاکمیت مذهبیون در ایران می باشد. به همین دلیل رهبران دیگر احزاب سیاسی متمایل به چپ مانند حزب توده و چریکهای فدایی خلق و حتی مارکسیت های اسلامی مانندسازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب متلاشی شدند و حتی ملیون متمایل به روحانیت هم از کار برکنار شدند و پس از همان دوره کوتاه اول انقلاب در راس ویاپائین هیچ ارگان و نهادی در رژِیم اسلامی جایی به آنان داده نشد و آنان هم از صحنه حاکمیت کنارگذاشته شدند و حکومت یکدست بدست روحانیون افتاد . نظام نو پا نیازمند به رخ کشیدن قدرت خود مقابل جهانیان را داشت ، تظاهرات گوناگون به حمایت ملت از رژیم اسلامی ، آری چندی از عمر این انقلاب نمی گذشت که یکباره عراق به ایران حمله کرد و این جنگ 8 سال طول کشید . بدون شک رژیم نو پای اسلامی با 8 سال جنگ ضعیف و ناتوان شده بود و احتمال زیادی بود که صدای مخالفین با حکومت اسلامی که وعده های زیادی به مردم داده بود ونه تنها بدان عمل نکرده بود بلکه به هر نوع فشارهایی را بر مردم وارد می نمود . دیگر رفتار با مخالفین حکومت جمهوری اسلامی حال روز ایران با آن دوره گردن زدن های مخالفین بنام کفار در صدر اسلام و یا اینکه ایجاد نمودن اردوگاههای کار اجباری و تبعید گاهها ی شوروی بسیار متفاوت بود . اولین حرکتهای به رخ کشیدن قدرت حکومت به مردم ایران در همان سال اول جنگ به بهانه های مختلف که رزمندگان اسلام در میادین جنگ در حال نبرد با کفار بعثی هستند و درخیابانهای تهران و شهرهای بزرگ مردم به عشق و حال می پردازند . گروه های مختلفی در ابعاد های گوناگون تشکیل شد که درراس هر کدام از آنان یک نیروی زبده وزارت اطلاعات و امنیت رژیم جمهوری اسلامی رهبری آن را بعهده گرفته بود . همانطوری که بعرض رسانیدم نهال آزادی و برابری ومساوات زمانی کاشته می شود که یک جمعیتی یا گروهی بتوانندقدرت امور یک کشور را بعهده بگیرند و به بهانه این برابری و مساوات گسترش عدالت جمعیت ملت را به نفع خود به حرکت در می آورند و همه آنان فقط تحقق بخشیدن نوید و آرمان ها ی مردم را می دهد .مردم زمانی که شاهد آن هستند که حکومت با آرمانهایی که نویدش را داده بود فاصله می گیرد و فقط به قدرت خود می اندیشد کم کم اعتراضات خود را شروع می کنند و باید این اعتراضات خود را به چه کسانی منتقل کنند ؟ هیچ کس نیست جز رهبران گروههای خود که ضامن حکومت بودند ، رهبران این جمعیت هاو گروهها شروع می کنند که به نوعی خواسته های مردم را بازگو کنند ولی حکومت در اولین حرکت خود گروههای تشکیل داده خود را به مقابله با آنان رهسپار می نماید ( لباس شخصی ها )و سپس آنان را دستگیر می کند . از سال 1359 ملت ایران شاهد حضور لباس شخصی ها بودند ، گروههایی که میان مردم آمدند و در اولین حرکت زنان را وادار نمودند که باید پوشش اسلامی داشته باشند ، بعد از این فشار های سازمانها و نهادهای انقلابی به بهانه خواست مردم از ورود بانوان بدون حجاب اسلامی ممانعت بعمل می آورد و کار بجایی می کشد که حتی بعضی از سازمانها و نهاد های از ورود بانوان بدون پوشش چادر ممانعت بعمل می آورند ( بیمارستان بقیه الله ، بعضی از فروشگاههای متعلق به سپاه پاسدران ، رستورانهایی مانند طلایه متعلق به سپاه ، مدراس شاهد ، مدارسی که توسط بعضی از وابستگان به رژیم تاسیس شده است ، دانشگاه آزاد اسلامی در شهرستانها ، نهاد ها و ارگانهای وابسته به قشر خاص ) مسلما هر رژیمی که اینگونه با وعده و عید ها بر سر کار آمده نمی تواند به گفته های خود جامعه عمل بپوشاند و باگروه های مخالف خود روبرو می شود بالاجبار تن به اعمال قدرت به هر وسیله ای می کند . پس از جنگ عراق با ایران شاهد اعدامهای مخالفین و منتقدنی در زندانها بودیم که در پی سپری کردن دوران محکومیتشان بودند که وقتی حکومت با اعتراض آیت الله منتظری روبرو شد ، با او که شخصیت برجسته و دومین شخصیت بعد از رهبر انقلاب اسلامی بود آنگونه رفتار شد ، بعضی از مراجع تقلید منتقد خانه نشین شدند ، حتی بسیاری از روحانیون منتقد به جوخه های اعدام سپرده شدند ، شروع قتل های زنجیره مخالفین و منتقدین نظام ، داستان واژگون نمودن اتوبوس حامل نویسندگان به دره از هیچ کس پوشانده نیست ، دلیل عمل کشتن دست جمعی نویسندگان بر این بود که حکومت نمی توانست تک تک آنان را به جوخه های مرگ بفرستد چون با صدای اعتراض جهانیان روبرو می شد و خیلی زودتر از اینها قطعنامه های شورای امنیت برعلیه ایران صادر می شودو حکومت ایران در یک بایکوت جهانی قرار می گرفت و خدا را شکر می کنیم که این حادثه صورت نگرفت و نویسندگان کشور ایران از این حادثه جان سالم بدر بردند. تبعید و زندانی کردن روزنامه نگاران و نویسندگان کشور بعد از پایان گرفتن جنگ عراق با ایران آغازشد در طول 17 الی 18 سال بیشتر منتقدین و مخالفین حکومت ایران چه در داخل و چه درخارج از کشور کشته شدند ، قتل های مخالفین حکومت ایران در اروپا مانند کشتار میکونوس ، شاپور بختیار ، فریدون فرخزاد و… این یک نسخ کشی و اعمال قدرت حکومت بود که صدای مخالفین داخل و خارج خفه شود. اینجا باید به یک مقایسه دیگر اشاره کنم در صدر اسلام “عمار یاسر ” مخالف سرسخت معاویه به صحرای ” رمزه ” تبعید می شود ،هر منتقد خلیفه حکومت اسلامی کشته می شود 11 امام شیعه بدست حکومت های اسلامی کشته شدند نه کفار، تبعید های گسترده روزنامه نگاران و نویسندگان منتقد در حکومت شوروی سابق . در اوراق تاریخ ایران بر می خوریم به مسائلی همچون مشروطه ، استبداد صغیر ، استبدادکبیر ، وقایع سی تیر ، وقایع 15 خرداد ، واقعه 16 آذر ، انقلاب اسلامی، اعدام مخالفین 67 ، وقایع 18 تیر. حکومت جمهوری اسلامی در موقعیتی که احساس خطر نمود شخصی رابنام محمدخاتمی را برعرصه میدان فرستاد، ایشان پس از پیروزی در صحنه رقابت های انتخاباتی بر مسند ریاست جمهوری ایران تکیه زدند ، بنا به خواسته ایشان بود و یا حکومت روزنامه های آزاد بوجود آمدند مجلسی همگام با رئیس جمهور بوجود آمد ولیهمینمجلس در روز اولش که می خواست قانونمطبوعات را تغییرش دهد با حکم حکومتی رهبر روبرو شد و قانونش مسکوت شد وبه بایگانی فرستاده شد ، محمدخاتمی توانست محبوبیت از دست رفته ایران را در نزد اروپائیان اندکی تر میم نماید و به خواسته اروپائیان تن در دهد که امروز تبدیل شده به یکی از جرایم ایشان نزد اصولگرایان و تند رو های مذهبی ، محمد خاتمی به یکباره آن فضای آزادی مطبوعاتی را خاموشش کرد ، وقتی که مجلسیان حامی ایشان دوره نمایندگیشان به اتمام رسید آرایش مجلس به شکل دیگری شد ، مجلسی منتقد و برعلیه ایشان که هر لحظه تهدیدی بود بر عزل ریاست جمهوری او ولی به قول معروف با همین مجلس کج دار و مریض نمود و فقط وزیر ارشادش ” عطا الله مهاجرانی ” را کنار گذاشت و بجای او مسجدجامعه ای روی کار آورد شخصیتی که با تندرو ها ی مذهبی میانه بهتری داشت .ومجلس کمی آرام تر شد ، ولی همان گروههای فشار به اشکال مختلف برای هر مخالفتی با خاتمی کفن می پوشیدند به خیابانها می آمدند و عده ای هم طوطی وار دنبال آنان شعار می دادند . هر روز شاهد بسته شدن یک یا چند روزنامه در ایران بودیم ، کتاب فروشی ها به آتش کشیده می شد ( انتشارات مرغ آمین ) ایشان وقتی برای دومین بار بالاجبار کاندید ریاست جمهوری شد با چشمان اشک آلوده اوراق کاندیداتوری خود را تکمیل می نمود و شاهد بودیم که این بار ملت ایران به آن اندازه ای که در دور اول به ایشان رای داده بودند از ایشان استقبال نکردند ، در چهار ساله دور دوم حضور ایشان دستگیری ها روزنامه نگارانی که چند سال پیش با حمایت ایشان به قلم زدن پرداخته بودند شروع شد و ایران تبدیل شد به بزرگترین زندان روزنامه نگاران ، هر روز شاهد تعطیلی وبلاگ ها و سایت های اینترنتی بودیم نویسان ولی حکومت بجای اینکه آنان را به جوخه اعدام بسپارد آنان را درزندانها نگه می داشت و پس از توجیه کامل یا آنان را وادار به سکوت می کرد و یا وادار به خروج از ایران و پیوستن به صف مخالفین ، و حکومتمعتقد است که صدای آنان اگر به جامعه ایرانی برسد آنقدر ضعیف است که با صد تا سمعک هم شنیده نخواهد شد این روش خارج کردن منتقدین به هر شکل ممکن حال از یک نویسنده باشد یا روزنامه نگار ، یا یک وبلاگ نویس باشد یا یک هنر مند .پس از اتمام دوره چهار ساله محمدخاتمی در یک واقعه غیر باور یک شخصی رئیس جمهور شد که فقط یک دوره اندکی شهردار تهران بود و هیچ شهرستانی دیگری با چهره او آشنایی نداشت ، محمود احمدی نژاد حتی در دوره ششم مجلس کاندید از شهر تهران شده بود که اصلا رای برای حضور در مرحله دوم هم نیاورد . شخصیتی پا بر عرصه ریاست جمهوری نهاد که امروز آه از تمام مردم را درآورده. سخنانی را می گوید که جز خیالی واهی نیست ،از معجزاتی سخن می گوید که برای ملت ایران ثمره ای ندارد . واین قصه سر درازدارد و تمام پذیرنیست .با سپاس یک استاددانشگاه تاریخبا عرض پوزش مجدد از اینکه در سه بخش شد
برای مشاهده اصل متن نامه استاد دانشگاه تاریخ را کلیک کنید
این نوشته از سایت کاملیا انتخابی فرد تهیه شده است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

وظیفه هر ایرانی چیست ؟

Powered By Blogger

بايگانی وبلاگ