من فرزند ایران زمینم سرزمین من دارای پیشینه ای بزرگ با مردمانی صلح جو و میهن پرست که در بلندای تاریخ همیشه درخشنده و تابان بوده اند ولی امروز سرزمینم در چنگ یک عده ای که همه چیز را از فیلتر دین می گذارنند آنهم دینی که زایده مغز پوشالی ویابه میل آنان است. چون اسلام خداوند را مهربان معرفی کرد و آزادی و برابری انسانها را پیام داد. اما اسلامگریان دین فروش چیز دیگری را عمل می کنند.ما به خانه برمی گردیم و به امید آزادی سرزمینم ایران بزرگ .

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

طالبان خانگی


بدلیل مسدود شدن سایت کاملیا انتخابی فرد
طالبان خانگی
تعداد بسیاری روزنامه نگار، فعال سیاسی و اعتراض کننده به نتایج انتخابات در روزهای گذشته و بعد از اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شده اند. اولین گروه تنها یکروز بعد از انتخابات یعنی 13 ژوئن دستگیر و به نقطه نامعلومی برده شدند که شاید این مکان زندان اوین باشد. اوین نام زندان مشهوری که لرزه به اندام می اندازد، توسط محمد رضا شاه پهلوی در شمال تهران و در دامنه تپه های سر سبز کوههای اوین ساخته شد و بسیاری از سران جمهوری اسلامی، از آیت الله منتظری گرفته تا آقای هاشمی رفسنجانی و هادی غفاری مدتی را در آنجا اقامتی همراه با شکنجه داشته اند. در دوره شاه ایران ، این ساواک یا سازمان امنیتی بود که فعالان سیاسی و مخالفان شاه را شکنجه می کرد. وقتی که انقلاب پیروز شد تمامی بازداشت کنندگان رها شدند. جرم آنها و تخلفی که مرتکب شده بودند مورد توجه قرار نگرفت، آقای خمینی و انقلابیون مخالف زندان بودند و می خواستند که همه آزاد باشند. آقای خمینی شیوه های مورد استفاده در شکنجه و گرفتن اعترافات از زندانیان سیاسی دوره شاه را مردود دانست و اجازه داد که تمامی اسناد مربوط به شکنجه و عکسهایی که از شکنجه شدگان گرفته شده بود منتشر شود تا مردم ایران از جنایات انجام گرفته توسط ساواک مطلع شوند. این عکسها تهوع آور بود! آقای رجایی نخست وزیر ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد کفش و جوراب خود را در آورد و پایش را روی میز سخنرانی گذاشت تا آثار شکنجه در کف پای خود را به جهانیان نشان دهد. بنابراین شکنجه در جمهوری اسلامی مردود شناخته شد!
جمهوری اسلامی هرگز داشتن زندانی سیاسی در زندانها را تایید نکرده است، چرا که جرم سیاسی در ایران تعریف معلومی ندارد اما هموراه به این نکته تاکید شده است که برای گرفتن اعتراف از متهمین، هیچ روش خشونت بار و خلاف منافی عفتی در زندانها انجام نمی گیرد. وقتی که خانم زهرا کاظمی عکاس و خبرنگار ایرانی/کانادایی در تهران به جرم جاسوسی دستگیر شد و بر اثر جراحت وارده در زندان جان باخت، مقامات هرگز تایید نکردند که مرگ وی به دلیل شدت جراحات وارده از شکنجه بوده است. مادر پیر خانم کاظمی به شدت تحت فشار قرار گرفت تا اجازه خارج شدن جنازه فرزندش از ایران را ندهد، نگرانی از این بود که این بدن صدمه دیده خارج از ایران مورد کالبد شکافی دقیق وآثار شکنجه مورد تائید قرار گیرد. به مادر عزادار و میانسال گفته شده بود که اگر با خواست حکومت موافقت نکند وی را نیز به زندان خواهند برد. قاتلین خانم کاظمی به عدالت سپرده نشدند و کسی در این میان مجرم شناخته نشد و مورد وی مانند موردهای بسیاری در سکوت و ابهام فرو رفت.
و حالا بار دیگر از ایران و از زندان خبر می رسد که بازداشت شدگان وقایع بعد از انتخابات، آنهایی که در ستادهای آقای کروبی و موسوی فعال بوده اند، افرادی مانند آقای دکتر محسن امین زاده، عیسی سحرخیز، عبدالله مومنی و رمضان زاده، محمد علی ابطحی و سایرین، زیر شکنجه و فشار روحی بسیار برای اعتراف به توطئه براندازی نظام و خیانت هستند. آقای سعید حجاریان، مشاور آقای خاتمی که ده سال پیش از یک ترور ناموفق جان سالم بدر برد، ده سال آزگار است که در یک معلولیت جسمی تحت مراقبت شدید پزشکی است. آقای حجاریان، معمار پیروزی آقای خاتمی در سال 1997، علی رغم معلولیت خود همچنان یک خطر فکری برای ایجاد یک دگراندیشی بزرگ دیگر محسوب می شود و شرایط وخیم پزشکی ایشان نیز مانعی برای دستگیری وی ایجاد نکرد. آقای حجاریان به گفته همسر ایشان روز شنبه در وضعیتی وخیم از زندان به بیمارستان منتقل شد و خانم حجاریان بستری شدن فرد دیگری را نیز در بیمارستان تایید کرد: آقای دکتر محسن امین زاده.
خبرگزاری پارلمان ایران در وب سایت خود گزارش داد که آقای محسن امین زاده در شرایط وخیم پزشکی توسط سپاه از زندان به بیمارستان بقیه الله منتقل شده است. آقای امین زاده رئیس ستاد ” یاوران خاتمی، حامیان موسوی” و همچنین عضو جبهه مشارکت، دومین فرد از بازداشتی های سیاسی است که به بیمارستان منتقل شده است. و خبر وخامت وضع جسمی آقای امین زاده به این گمانه زنی دامن زده است که شاید سایر بازداشت شدگان و ناپدید شدگان نیز در شرایطی مشابه قرار دارند و آنها نیز برای انجام اعترافات ساختگی زیر شکنجه و فشارهای روحی هستند؟!
من آقای امین زاده را در سال 1998 در اسلام آباد ملاقات کردم وقتی که ایشان معاون سیاسی وزیر امورخارجه ایران در دوره آقای خاتمی بودند. تنها هفته ای از ربوده شدن دیپلماتهای ایرانی و خبرنگار ایرنا توسط طالبان در مزار شریف افغانستان می گذشت. من برای روزنامه زن کار می کردم و برای تحقیق درباره سرنوشت این ناپدید شدگان به پیشاور پاکستان رفته بودم. آقای امین زاده که بسیار عصبانی بودند به من گفتند که باید هر چه زودتر به ایران بازگردم و برای من و سردبیر روزنامه ام بابت تصمیمی که گرفته و در این شرایط به پاکستان آمده بوم ابراز تاسف کردند. ایشان می گفتند که دولت به شدت زیر فشار است که موضعی سرسختانه درباره برخورد با طالبان اتخاذ کند و وجود یک خانم جوان خبرنگار در مرز افغانستان و پاکستان، می توانسته به پیچیدگی مسئله بیافزاید. آقای امین زاده که مقابل من در هتل ماریوت اسلام اباد نشسته بودن سر من فریاد زدد که : ” متوجه هستی که اگر بلایی سر تو آمده بود، ربوده و شکنجه شده بودی چه اتفاقی در کشور می افتاد؟ کشور به جنگ کشیده می شد. مردم ما تحمل ربوده شدن و کشته شدن یک خانم را در این شرایط حساس ندارند.” آقای امین زاده با عصبانیت گفت:” آیا در سر شما و سردبیرتان، عقل وجود دارد؟ باید هر چه زودتر به ایران بازگردید. متوجه شدید؟”
کار من در پاکستان تمام شده بود. خبر کشته شدن دیپلماتها و خبرنگار ایرانی در مزار شریف را ما زودتر از اعلام وزارت خارجه منتشر کرده بودیم و دو روز بعد از ملاقاتم با ایشان پذیرفتم که به ایران بازگردم. از آقای امین زاده عصبانی بودم و از دست وزارت خارجه که در کار خبرنگاری مستقل من دخالت کرده و آن را به امنیت ملی ارتباط داده بود و به خود اجازه داده بودند که سر من فریاد زده و مجبور به بازگشتم کنند.
این خاطره از آقای امین زاده وقتی به یادم آمد که خواندم ایشان در وضعی خراب روز شنبه به بیمارستان فرستاده شده اند. آقای امین زاده ای که به شدن نگران امنیت من بود و می گفت که اگر بلایی طالبان به سر من آورده بودند کشور در وضعیت جنگی قرار می گرفت، و مردم ما طاقت شنیدن خبر مصدوم شدن یک زن ایرانی را ندارند، حالا در وضعیتی هستند که هیچکس نمی تواند به ایشان کمک کند و در دست شبه طالبانی هستند که ایرانی و برادران ایشان می باشند. برای من فکر کردن به حال و روز اقای امین زاده همان حسی را ایجاد کرد که دیدن تصاویر شکنجه شدگان دوره شاه در روزنامه کیهان. احساس تهوع! و حالا چه کسی می تواند آقای امین زاده و دیگران را از خطر شکنجه و تهدید جانی نجات دهد و به کمک آنها بیاید؟ در حالی که حکومت با نیروهای پلیس و امنیتی خیابانها را آرام نگاه داشته است، وضع امنیت ملی و امنیت بازداشت شدگان به کجا خواهد رسید؟
برای شکنجه کردن زندانیان و گرفتن اعترافاتی نظیر دست داشتن آنها در توطئه ای علیه نظام احتیاج به دستور و فرمان فردی قدرتمند است. چه کسی این فرمان را می دهد؟ آقای احمدی نژاد یا اقای خامنه ای؟ آقای امین زاده گفت که نگران آن است که طالبان من را ربوده و شکنجه کنند. نه، من 9 سال قبل حرف آقای امین زاده را نمی فهمیدم، اما می فهمیدم که افراد خشن و بی قلبی نظیر طالبان می توانند اقداماتی غیر قابل باور با انسانهای بی گناه انجام دهند. اگر بار دیگر آقای امین زاده را در گوشه ای از دنیا ببینم به ایشان خواهم گفت که بیماری توهم توطئه و افراط گرایی و تمامیت خواهی می تواند در هر نقطه ای از دنیا باشد و تنها منحصر به طالبان افغانی نیست که تنها بایستی از آنها ترسید و پرهیز کرد. اگر واقعه ترور آقای سعید حجاریان و قتل خانم زهرا کاظمی یک واقعه تهدید کننده امنیت ملی انگاشته می شد و با همان عصبانیت و جدیت تعقیب و جنایتکاران مجازات و به عدالت سپرده می شدند، امروز در خانه مردم به دست افراط گرایان شبه طالبانی اسیر نمی شدند!
منبع: نشریه سعودی الوطن- کاملیا انتخابی فرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

وظیفه هر ایرانی چیست ؟

Powered By Blogger

بايگانی وبلاگ